زلیش و مصطفی اگرچه دو شخصیت متضاد و متفاوت هستن ولی یک نکته اشتراک دارن اونم ننه ایراز است . ننه ایراز در زلزله سال 1970 گدیز دو تا دختربچه رو به سرپرستی قبول میکنه . بعد از بزرگ شدن دخترا هم با دو تا پسر شاخ شمشاد عروسیشون میده . ولی دو تا باجناق بعد از مدتی بخاطر پول دشمن همدیگه میشن . ننه ایراز یه فکری برای پایان دادن به این دشمنی داره : فکرش اینه که بچه های این دو خانواده دشمن یعنی زلیش و مصطفی با هم ازدواج کنن . به این ترتیب ننه ایراز تمام ارثش رو هم برای زلیش و مصطفی خواهد گذاشت . زلیش و مصطفی که به صورت فرمالیته ازدواج میکنن ، در ابتدای زندگی مشترک برای طلاق گرفتن هر کاری از دستشون برمیاد انجام میدن ولی با گذشت زمان عشقی که بینشون به وجود میاد ، روند همه کارها رو در مدت کمی عوض میکنه و …  

یک دختر به شهری که زمانی پدرش در آن جا زندگی می کرد سفر کرده و از پرونده ای پرده برداری می کند که همه، حتی پدرش، سعی در مخفی کردن آن داشتند.

 

 لیلا و آدم بویوک تو یه بن بست قرار گرفتن. زوج که سالهاست زندگی مشترک دارن طعم خوشبختی رو حس نمیکنند. هر چقدر لیلا زن زیبایی هم باشه آدم به زنهای دیگه نظر داره. آدم عاشق یه زن به اسم نرگس میشه. نرگس میتونه به خواسته های آدم جامع عمل بپوشونه؟

خلاصه داستان :زرگترین علاقه مهمت یافتن سنگ معدن در کوهستان است. اما پس از صرف تلاش و زمان فراوان برای این امر، این امید را به کلی از دست داده است. اما با خبرهایی که دریافت می کند، محور زندگی اش به نقطه دیگری می رود و برای شرکت در مسابقات گاوبازی در آرتوین آماده می شود.

بعد از ناپدید شدن داماد در شب عروسی. یامور و کیهان در حال آماده شدن برای ازدواج هستند. هیچ کس از اقوام آنها نمی خواهد این عروسی اتفاق بیفتد. مادر شوهر و خواهران کیوان یامور را دوست ندارند ، اما نمی توانند به کیهان بگویند. عشق سابق عروس که نتوانسته عشق خود به یامور را در قلبش دفن کند ، با امید ابراز علاقه میکند. در شب عروسی که هیچ کس نمی خواهد اتفاقی همه را شکه می کند ،داماد ناپدید شده است. مأموران پلیس ، در تلاش برای یافتن داماد مفقود شده هستند ، از دوستان ، بدهکاران ، مغازه داران و خانواده کیهان در محله ای که او زندگی می کند ، سؤال می کنند. بعد از آنچه پلیس در بازجویی آموخت ، همه چیز بهم میریزد در این عروسی پر از ماجراجویی و رمز و راز آیا می توان داماد گمشده را پیدا کرد؟

داستان وسواس عاطفی یک زن جوان به مردی که در جذابیت مهارت دارد.

 

خلاصه داستان :ایپک زنی است که زندگی خودش رو وقف خونوادش کرده و در نتیجه یه سری اتفاقات که زندگیشو از بنیان متزلزل میکنه، در اداره پلیس بعنوان یک روانشناس شروع به کار میکنه. علاقه ی مادرزادی و شدید ایپک به مسائل پلیسی باعث میشه مدام با شاهین کارا، سرکمیسر شعبه جنایی رو در رو بشه. “بلای جونم” ماجراهای کل کل های این دو شخصیت کاملا متضاد و داستان های پلیسی اون ها رو به تصویر میکشه…

 

  خلاصه داستان : زندگی هفت نفر محکومی که در شهرهای دیگه و  در شرایط متفاوتی زندگی میکنن با موقعیت تحصیلی که براشون پیش میاد عوض میشه. اونور که فرزند بابای وکیل و مامان پولداری هست با پروژه ای که برای اون شروع میشه فرات،آزاد،کومور،نازلی،پری و نارین هم فرصت تحصیل پیدا میکنن…  

خلاصه داستان: یوسف، یک مغازه‌دار، اهل مارماریس در اوایل دهه 50 زندگی‌اش، متاهل و پدر دو فرزند، به مردی تبدیل می‌شود که شیفته پیر شدن بدنش است. او می خواهد ظاهر و سبک زندگی خود را تغییر دهد. بزرگترین آرزوی او این است که از خانه ای که او و مریم در آن از روز ازدواجشان زندگی می کردند به خانه ای کنار دریا نقل مکان کند. در حالی که داستان بر روابط خانوادگی یوسف با خواهر و برادر شوهرش در طول مبارزه برای خرید این خانه متمرکز است، اما به طرز طنز آمیزی به جنبه های تاریک دنیای ثروتمند محمود تیموچین، صاحب خانه یوسف نیز می پردازد. میخواهد بخرد.

 

 داستان این فیلم درواقع درخصوص لیگ عدالت مجموعه ای از ابر قهرمان ها بوده که در این قسمت سعی دارند با دارک ساید قوی ترین موجود کهکشان به مبارزه بپردازند…